پزشکان ادیب

پزشکان و ادبیات

پزشکان ادیب

پزشکان و ادبیات

مجدالدین میرفخرایی (گلچین گیلانی)


مجدالدین میرفخرایی(متخلص به گلچین گیلانی) در سال 1288 در شهر رشت زاده شد، خانواده اش از بزرگان و سرشناسان گیلان و رشت بودند. وی دوره ابتدایی را در رشت گذرانید و پس از پایان این دوره به تهران آمد و ابتدا در مدرسه سیروس و سپس در شعبه ادبی دبیرستان دارالفنون نام نوشت. در همین دوران تعداد قابل توجهی از اشعار او به سبک قدیم و در قالب های قصیده، غزل و قطعه در مجله ارمغان و فروغ به چاپ رسید. ایشان سپس به دارالمعلمین عالی وارد شد و در ادبیات، فلسفه و علوم تربیتی لیسانس گرفت و پس از فارغ التحصیلی در آزمون اعزام دانشجو به اروپا پذیرفته شد و رهسپار انگلستان شد.(سال 1312 ه.ش)  پس از پایان دوره زبان آموزی ابتدا به تحصیل در رشته ی ادبیات پرداخت ولی مدتی نگذشت که از تحصیل در ادبیات دست کشید و به رشته ی پزشکی پرداخت. با شروع جنگ جهانی دولت ایران همه ی دانشجویان اعزامی را فراخواند ولی گلچین هم چنان در لندن ماند و به دلیل نرسیدن پول از ایران به کارهایی چون گویندگی در رادیو و راننده آمبولانس و ... پرداخت تا اینکه بعد از پایان جنگ جهانی توانست در رشته عفونی و بیماری های گرمسیری تخصص بگیرد. دکتر میر فخرایی در لندن به طبابت اشتغال داشت و در خیابان معروف هارلی استریت نیز مطبی داشت و علاوه بر آن مدت زیادی سِمت مشاورت طبی سفارت انگلستان را بر عهده داشت.

از آثارش سه مجموعه ی شعر، "گلی برای تو"؛ "مهر و کین"، و "نهفته" یا "نهضت"، که در ۱۹۴۸ م در لندن به چاپ رسید؛ شعر باران(باز باران با ترانه... با گهر های فراوان...)  او یکی از معروفترین شعرهایش است، او اولین شاعر نوپردازی است که شعرش به کتاب‌های دوره ی ابتدائی راه یافت.

زندگی گلچین پس از شصت و سه بهار در آبان 1351 ه.ش در لندن به پایان رسید.(ظاهراً به دلیل سرطان خون)


منابع:گلچین گیلانی در قلمرو زندگی و شعر- کامیار عابدی- مجله ادبیات و زبان ها؛ زمستان 1371؛ شماره 31(قابل دسترسی در پایگاه مجلات تخصصی نور)؛ ویکی پدیا

                                                                                                            


شعر باز باران در ادامه مطلب...

 

 

 باز باران،

با ترانه،
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه.

من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.

شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو،
باز هر دم
می پرند، این سو و آن سو

می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.

یادم آرد روز باران:گردش یک روز دیرین؛
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان.

کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک

از پرنده،
از خزنده،
از چرنده،
بود جنگل گرم و زنده.

آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من،
روز روشن.

بوی جنگل،
تازه و تر
همچو می مستی دهنده.بر درختان میزدی پر،
هر کجا زیبا پرنده.

برکه ها آرام و آبی؛
برگ و گل هر جا نمایان،
چتر نیلوفر درخشان؛
آفتابی.

سنگ ها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را؛
بس وزغ آنجا نشسته،
دم به دم در شور و غوغا.

رودخانه،
با دو صد زیبا ترانه؛
زیر پاهای درختان
چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.

چشمه ها چون شیشه های آفتابی،
نرم و خوش در جوش و لرزه؛
توی آنها سنگ ریزه،
سرخ و سبز و زرد و آبی.

با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو،
می پریدم از لب جو،
دور میگشتم ز خانه.

می کشانیدم به پایین،
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین،
از تمشک سرخ و مشکی.

می شندیم از پرنده،
داستانهای نهانی،
از لب باد وزنده،
رازهای زندگانی

هر چه می دیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا؛
شاد بودم
می سرودم:
روز، ای روز دلارا!داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا؛
ورنه بودی زشت و بیجان.

این درختان،
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟

روز، ای روز دلارا!گر دلارایی ست، از خورشید باشد.ای درخت سبز و زیبا!هر چه زیبایی ست از خورشید باشد.”

اندک اندک، رفته رفته، ابر ها گشتند چیره.آسمان گردید تیره،
بسته شد رخساره ی خورشید رخشان
ریخت باران، ریخت باران.

جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه ها ی [ گرد] باران
پهن میگشتند هر جا.

برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابر ها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابر ها را.

روی برکه مرغ آبی،
از میانه، از کرانه،
با شتابی چرخ میزد بی شماره.

گیسوی سیمین مه را
شانه میزد دست باران
باد ها، با فوت، خوانا
می نمودندش پریشان.

سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا.

بس دلارا بود جنگل،
به، چه زیبا بود جنگل!بس فسانه، بس ترانه،
بس ترانه، بس فسانه.

بس گوارا بود باران
به، چه زیبا بود باران!می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پند های آسمانی؛

بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا،
زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.